کوه را گر چه مثل در استواری می زنند
آزمودم من به آهش، طاقت یک دم نداشت
آخر چه شد که این همه نامهربان شدی
چیزی که خوش نداشتم ای دوست، آن شدی
آری, گلم
دلم
حرمت نگه دار
کاین اشک ها خون بهای عمر رفته ی من است...