وقتی چشمانم را روی هم می گذارم
خواب مرا نمی برد ، تو را می آورد از میان فرسنگ ها فاصله
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت
او یقینا پی معشوق خودش می آید
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود
مطمئنا که پشیمان شده برمی گردد
عشق قربانى مظلوم غرور است هنوز...
به آدمها تکیه نزن !
آدمها هم مثلِ دیوار با زلزله ی نگاه دیگری پشتت را خالی میکنند …